شهید احمد صادقی رشتیان
شهید احمد صادقی رشتیان نام پدر : حسن تاریخ تولد: 1343/12/11 تاریخ شهادت: 1361/02/10 محل شهادت: جاده اهواز - خرمشهر گلزار:معتمدی بیت المقدس
خاطرات کوتاه از شهید احمد صادقی
برادر شهید: علاقه بسیار به مسائل مذهبی و دینی داشت. یکی از دوستانش بعد از شهادت برادرم تعریف می کرد که یک روز می خواستم بروم مسجد نماز بخوانم، دیدم در مسجد بسته است. ظهر نشده بود. از دیوار مسجد بالا رفتم و پریدم داخل مسجد دیدم از مسجد صدایی می آید. یواش رفتم ببینم چه کسی این موقع مشغول نماز خواندن است. از پنجره نگاه کردم دیدم احمد در محراب نشسته و با خدای خود درد و دل و راز و نیاز می کند و در همان حال گریه می کند. من خجالت کشیدم و از مسجد بیرون آمدم که او به حال خودش باشد .
شهید اعتقادات قوی داشت. من و پدرم به او پول تو جیبی می دادیم و او بخشی از پول را می برد نزد حاج آقا روحانی خمسش را می داد و ما بقی را خرج می کرد . شهید از من که بزرگترین برادرش بودم حرف شنوی داشت و او کوچکترین برادر خانواده بود یک روز به مادرش گفت: که به پدر بگوید که می خواهد برای آموزش به جبهه اعزام شود و پدر مخالفت کرد و شهید مرا واسطه قرار داد و من با پدر صحبت کردم و او را راضی کردم تا او اعزام شد.
وصیت نامه
1. سخنی چند با تو ای پدرم! سخن من با تو این است که نماز را به پا داری و به یاد خدا باشی و به ذکر او مشغول باشی و از یاد خدا غافل نشوی و دنیا را برای خود محل امن ندانی که دنیا رفتنی است. پدر من از آخرت غافل نشو و این دنیا تو را فریب ندهد. این دنیا گذرگاهی است که ما باید از آن عبور کنیم، همچنان که از دنیای رحم مادر عبور کردیم و به این دنیا آمدیم، باید از این دنیا هم عبور کرد و به جهان دیگر رفت. پدرم به مال و منال دنیا زیاد اهمیت نده که این ها همه رفتنی است و هیچ به درد تو نخواهد خورد، مگر اینکه آن را در راه خدا صرف کنی تا در آخرت به کمک تو آیند.
2. مادر! اگر من به امید خدا شهید شوم، شهید راه معبود و خالق شده ام. از تو می خواهم که از شهادت من خوشحال باشی و افتخار کنی که فرزند خود را در راه الله دادی و او را هدیه اسلام و قرآن کردی، تا اسلام زنده باشد... از تو می خواهم برای شهادت من در میان مردم گریه نکنی چون ممکن است در میان مردم یک منافق پیدا شود و از گریه و زاری تو سوء استفاده کند، از تو می خواهم که داغ گریه کردن را در دل این منافق صفتان بگذاری.